یادداشتهای بهار

هر روز ممکن است خوب نباشد اما در هر روز چیز خوبی هست

یادداشتهای بهار

هر روز ممکن است خوب نباشد اما در هر روز چیز خوبی هست

سلام به همگی

این چند روزه که از پست قبلی گذشت چند تا سوژه توی ذهنم آماده کرده بودم برای نوشتن ولی

اینترنت مشکل داشت و نتونستم بنویسم تا اینکه چند تا مشکل پیش اومد که حسابی اعصابم بهم ریخت و الان هم نزدیک به دوره مگسی شدن اخلاقم هست (همون خاله......)و احساس میکنم ذهنم از همه چیز خالی شده

تا جایی که امکان داره دوست ندارم اینجا پست های ناراحت کننده بنویسم بنابراین نمینویسم تا بهتر بشم شاید فردا

تعطیلات خود را چگونه گذراندید

سلام به همه

این چند روز تعطیلی هم تموم شد البته من فقط روز تا سوعا و روز عاشورا رو تعطیل بودم و چهار شنبه و پنجشنبه سرکار رفتم

روز تاسوعا صبح که از خواب پاشدم بعد از مسواک داروی همیوپاتی که برای میگرنم استفاده میکنم رو خوردم و چون باید نیم ساعت بعد صبحونه بخورم صبحونه رو آماده کردم و ظرفهایی که از شب قبل مونده بود رو شستم همسر و بچه ها هم که خواب بودن صبحونه رو تنهایی خوردم که مامانم تماس گرفت خیلی ناراحت بود چون میخواست بره بهشت آباد ولی کسی نبود که ببرتش منم گفتم که همسر خوابیده بعد از اون خواهر شوهر بزرگه زنگ زد و گفت که میخواد بره بهشت آباد و منم گفتم که همسر خوابیده و مامانم هم میخواد بره و قرار شد باهم برن که همسر پاشد و گفت خودم میبرمشون

خلاصه به اتفاق هم رفتیم بهشت آباد و از اونجا که برگشتیم رفتیم خونه یکی از فامیلا روضه خانمی که برای روضه اومده بود اصلا خوب نبود و همه خوابشون گرفته بود از اونجا که اومدیم با خواهر شوهر بزرگه و بچه هاش رفتیم خونه خواهر شوهر کوچیکه نزدیک خونه شون یه هیئت بود که خیلی خوب بود ساعت 12 اومدیم خونه و لالا

روز عاشورا مامانم نذری داشت صبح که از خواب پاشدم بعد از صبحونه شروع کردم به تمیز کاری آشپزخونه و همه کابینت ها رو تمیز کردم بعد مامانم زنگ زد که بیایید اونجا ولی چون همسر سردرد داشت و خوابیده بود شوهر خواهر کوچیکه اومد دنبالمون و رفتیم خونه مامان و همسر خونه موند 

غروب هم برای شام غریبان رفتیم بهشت آباد که چند نفری از فامیل هم اومده بودن تا ساعت 10 اونجا بودیم و اومدیم خونه بابا و بعد هم خونه و شام خوردیم و لالا

جهار شنبه و پنج شنبه هم رفتم سرکار

خلاصه این تعطیلات حسابی خسته شده بودم چون همش بدو بدو بود و کار خونه و کار خونهو اصلا نتونستم درست و حسابی استراحت کنم


پی نوشت : نمیدونم همه شوهراشون اینطورین یا فقط شوهر من این مدلیه که اصلا قابل پیش بینی نیست



حسادت نکن

سلام

از فردا تعطیلات آخر هفته بعضی ها شروع میشه ما که شانس نداشتیم و فردا هم باید بریم سر کار ولی همینکه بچه ها مدرسه نمیرن خیلی خوبه انشاءالله که همه آخر هفته خوبی داشته باشن

امروز صبح ساعت 6:30 پاشدم کتری رو گذاشتم روی اجاق و بقیه رو بیدار کردم چای رو دم کردم آماده شدیم و حرکت به سمت مدرسه و کار 

سرکار خوب بود روز شلوغی نبود ولی کار عقب افتاده داشتم که مقدار زیادیش رو انجام دادم آخرای تایم کاری بود که همسر تماس گرفت که نمیتونه بیاد دنبالم منم آژانس گرفتم و حرکت به سمت خونه بابا و برادر هم بچه ها رو از مدرسه آورد  صبح که از خونه بیرون میرفتیم هوا ابری و دم کرده بود ولی ظهر موقع برگشت یکباره باد شدید و میشه گفت طوفان خاک شده بود و بعد هم بارون شروع شد من و بچه ها خونه بابا ناهار خوردیم بعد همسر اومد و اومدیم خونه لباس هامو عوض کردم و به همسر غذا دادم و رفتم در آغوش تخت خوات برای خواب دلچسب بعد از ظهر البته قبل از خوابیدن طبق روال همیشگی اول وبلاگ خونی و بعد خواب

ساعت 5 پاشدم و آماده شدم رفتم خونه بابا که بامامانم بریم روضه  خونه یکی از اقوام و تا ساعت 10 اونجا بودیم بعد همسر اومد دنبالمون و مامان رو پیاده کردیم 10 دقیقه ای موندیم و اومدیم خونه سریع ی شام حاضری خوردیم وهرکسی مشغول کار خودش شد دختر رفت توی اتاقش برای بازی و همسر پای تی وی من هم که در خدمت شما پسرهم که خونه بابا اینا موند


من ی برنامه ای دارم که تقریبا میشه گفت روتین شده ظهر ها و شب ها قبل از خواب حتما وبلاگ های مورد علاقم رو میخونم دیشب متوجه شدم که مونیکای عزیز بخاطر مزاحمتهای بعضی ها و برای ایکه نمیخواست فاش بشه مجبور شد وبش رو تعطیل کنه من واقعا این افراد مزاحم رو درک نمیکنم خوب از اینکارا میخواید به کجا برسید میخواید چه مدالی بدست بیارید که آرامش و امنیت دیگران رو خدشه دار میکنید خوب اگه دوست ندارید یا حسادت میکنید با خودتون رو راست باشد و نخونید این وبلاگهارو عزیز من نخونید و به خودتون هم زحمت ندید کامنت بذارید نکنید با روح و روان دیگران بازی نکنید چون مطمئنا خودتون بیشر ضربه میخورید چون حسادت و افکار منفی روز به روز توی روح شما ریشه دارتر میشه

سفرنامه 3

به زودی در اینجا یک پست نوشته میشود