ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 |
8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 |
15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 |
22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 |
29 | 30 | 31 |
سلام به همگی
با اینکه میدونم وبلاگم خواننده ای نداره ولی دوست دارم نوشته هامو با سلام شروع کنم
اگه خدا بخواد هفته آینده عازم سفر میشیم ،همیشه دوست داشتم ی سفر خوب به مشهد داشته باشم و امیدوارم حالا که خانوادم همسفرمون هستن سفر بیاد موندنی داشته باشیم
و اما موضوعی که توی پست قبلی قول نوشتنشو داده بودم:
چند سال قبل خانواده ما دچار مصیبت بسیار بزرگی شد و توی فاصله خیلی کمی ما دوتا عزیز رو از دست دادیم ،از اون به بعد خانواده ما خیلی آشفته و بی روح شد و هیچ دلیلی برای شاد بودن نداشتیم ،البته در حال حاضر هم همینطور هستیم و میشه گفت هیچ چیز مارو شاد نمیکنه و هر اتفاقی گذشته رو جلوی چشمای ما میاره و اشک از چشمان ما جاری میشه .
ولی این سفر فرصتی شد که پدر و مادر و برادرم رو از محیط بسته خونه بیرون ببریم تا شاید کمی روحیه اونا عوض بشه .
واقعا نوشتن در این مورد برام خیلی سخته و الان که میخواستم این رو بنویسم به سختی دکمه ها رو پیدا میکردم و مینوشتم