یادداشتهای بهار

هر روز ممکن است خوب نباشد اما در هر روز چیز خوبی هست

یادداشتهای بهار

هر روز ممکن است خوب نباشد اما در هر روز چیز خوبی هست

سفر نامه 1

سلام با اینکه حدود یک ماه از سفرمون میگذره ولی دوست دارم اینجا بنویسم تا ثبت بشه

روز پنجشنبه بیستم شهریورماه روزی بود که سفر ما به سمت مشهد شروع میشد

صبح ساعت 6:30 از خواب پاشدم و آماده برای رفتن به محل کار البته از روزهای قبل وسایل سفر رو جمع کرده بودم و چمدونها رو هم بسته بودم تا ساعت 12 سرکار موندم و همسر هم سرکار رفته بود ساعت 12 همسر اومد دنبالم و برگشتیم خونه دختر و پسر هم خونه مونده بودن اونجا بود که همسر گفت چون برای یک هفته مرخصی گرفته از محل کارش یکسری کارها بهش گفتن که باید امروز و تا قبل از رفتن انجام بده برای همین با عجله سرکارش برگشت من هم توی این فاصله وسایل رو کامل بستم و توی پذیرایی گذاشتم و خونه رو مرتب کردم چون قرار بود زمانی که ما نیستیم برادر همسر بیاد و توی خونه ما بمونه (خونه ما ویلایی هست و برای امنیت مدت طولانی خالی نمیذاریم)

همسر ساعت 3 به خونه برگشت و برادر همسر هم همراهش بود وسایل رو توی ماشین گذاشتیم و به سمت خونه پدرم حرکت کردیم البته شب قبل ماشین خودمون رو خونه پدرم گذاشتیم و یکی از ماشین های پدرم رو اوردیم چون قرار بود با ماشین اونها بریم و اونها هم با اون یکی ماشینشون بیان

وقتی به خونه پدرم رسیدیم اونها همه وسایلشون رو توی ماشین گذاشته بودن و آماده منتظر ما بودن فقط رختخواب ها مونده بود که ما هم رختخوابهایی رو که اورده بودیم رو به رختخوابهایی اونها اضافه کردیم و روی بار بند گذاشتیم و حرکت کردیم 

البته قبل از حرکت چون نرسیده بودیم که ناهار بخوریم همسر رفت و کالباس و بقیه ی مخلفات رو گرفت تا توی راه بخوریم

توی راه خیلی خوب بود و خیلی هیجان زده بودیم چون این اولین مسافرت ما بود البته اولین مسافرتی که قرار نبود خونه ی فامیلی بریم چون توی مسافرتهای قبلی شهرهایی میرفتیم که یکی از فامیل اونجا باشه و خونه اونها میموندیم 

برای شام بروجرد بودیم و شام رو پدرم خرید کباب کوبیده و جوجه کباب گرفتیم و توی پارک نشستیم و خوردیم هوا خیلی سرد بود و چمنهای پارک هم خیس بود بعد از شام میخواستیم بچه هارو ببریم دستشویی که خیلی کثیف بود و هر کاری کردیم حاضر نمیشدن برن دستشویی و میگفتن اه بو میده

بعد از شام حرکت کردیم و شب برای خواب قم رسیدیم چادر ها رو برافراشته کردیم و خوابیدیم . صبح از خواب پاشدیم صبحونه خوردیم میخواستیم بریم حرم برای زیارت ولی پدرم گفت چون برای رسیدن عجله داریم زیارت باشه توی راه برگشت

پس به سمت مشهد حرکت کردیم جاده قم تا مشهد از مسیر سمنان خیلی خسته کننده و یکنواخت بود و از مسیری بود که در حال ساخت بود و تکمیل نشده بود و هواهم خیلی گرم بود موقع  ناهار به گرمسار رفتیم تا برای ناهار چیزی بخریم .

ناهار رو ما مرغ خریدیم که کباب کنیم میخواستیم به یکی از پارکهای گرمسار بریم که موقع پارک کردن ماشین ها یه پسر جوون و خیلی بی ادب چون موقع رانندگی در حال تماس تلفنی بود موقع دور زدن مارو ندید و از عقب به ماشین پدرم زد

شدت ضربه خیلی زیاد بود و ماشین از پشت ضربه بدی خورد مامانم هم که صندلی عقب نشسته بود و از شدت ضربه به صندلی جلو خورده بود به گردنش خیلی فشار اومده بود و خیلی درد داشت البته تصادف همیشه و همه جا ممکنه پیش بیاد ولی کسی که به ماشین مازده بود خیلییییییییییی بی ادب و از خود راضی بود و نمیدونم توی اون شهر چکاره بود که اینقد مغرور و از خود راضی و طلبکار بودو همینطور هم پلیسی که اومده بود خیلیییییییییییی بد اخلاق بود و به وضوح با اینکه اون آقا مقصر بود طرفش رو میگرفت و اصلا مهمان نواز نبودنو این تصادف و برخورد مردم گرمسار یه نقطه سیاه توی مسافرت ماشدچون روز جمه بود و همه جا تعطیل برادرم از اون پسره خسارت ماشین رو گرفت که مجبور نشیم تا روز شنبه اونجا بمونیم قبل از خارج شدن از گرمسار به تعمیرگاه رفتیم و اگزز ماشین و در صندوق عقب رو درست کردیم و حرکت به سوی سمنان

ناهار رو خیلی دیر و توی پارک سمنان خوردیم و همونجا شام رو هم آماده کردیم تا شب توی پارک موندیم و استراحت کردیم

برای شام شاهرود موندیم و شام خوردیم که هوا خیلی سرد بود و زود حرکت کردیم و شب رو سبزوار خوابیدیم واینبار چادرها را برافراشته کردیم ولی چون خیلی سرد بود من و همسر و دختر توی ماشین خودمون و برادر و دخترش توی ماشین خودشون و مامان و بابا و پسر توی چادر خوابیدن

صبح پا شدیم برای صبحونه چیزی خریدیم و حرکت به سمت مشهد

بین راه ایستادیم و صبحونه خوردیم و حرکت کردیم


پی نوشت : چرا مسئولین ما نمیخوان به گردشگری کمک کنن و کمی به فکر رفاه مسافرها باشه لطفا رسیدگی کنید دستشویی های توی مسیر و بین راه خیلییییییییییییییییی کثیف


پی نوشت : چیزی که من در مورد گرمسار نوشتم از برخوردم با دو نفر بود و مسلما این رفتار رو نمیشه به همه مردم شهر نسبت داد و همه جا آدم خوب و بد هست اینو گفتم که توهینی به کسی نباشه


پی نوشت :توی مسیر رفتن من از شهرهای قم - شاهرود - دامغان خیلی خوشم اومد (چون هم خیلی تمیز بودن و هم اینکه یه انرژی مثبت به آدم میدادن)

نظرات 2 + ارسال نظر
آزاده یکشنبه 20 مهر 1393 ساعت 11:14

سلام خانمی زیارت قبول من الان تازه سفرنامه تونو خوندم دیر شده ولی خوب بازم عیبی نداره متنت روان و ساده است خوشم اومد از این به بعد جز بلاگایی که میخونم هستی از آشنایی باهتون خوشحالم مخصوصا وقتی اسم بروجرد دوستاشتنی منو تو مسیرتون آوردی خیلی خوشمان آمد موفق باشی تند تند آپ کن لدفا

سلام خوشحالم که از نوشته های من خوشتون اومد
از این به بعد سعی میکنم زود به زود آپ کنم

مری69 شنبه 19 مهر 1393 ساعت 00:13 http://squeamish69.blogsky.com/

سلام دوستم منم یه خواننده
سفرنامه خوبی بود
به منم سر بزن خوشحال می شم

سلام دوست خوبم حتما بهت سر میزنم

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.